حکایت شاه عباس و ها
یك شب شاه عباس با لباس مبدل در كوچه های شهر می گشت كه به سه برخورد كرد كه قصد ی داشتند. شاه عباس وانمود كرد كه او هم است و از آنان خواست كه او را وارد دار و دسته خود كنند.
ان گفتند: ما سه نفر هر یك خصلتی داریم كه به وقت ضرورت به كار می آید.
شاه عباس پرسید: چه خصلتی؟
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت هفتم)
برای مشاهده داستان مورد نظر بر روی عنوان آن کلیک را انتخاب کنید.
داستان راستان - مرتضی مطهری - اسکندر و دیوژن
داستان راستان - مرتضی مطهری - کدامیک عابدترند؟
داستان راستان - مرتضی مطهری - گره گشایی
داستان راستان - مرتضی مطهری - ستاره شناس
داستان راستان - مرتضی مطهری - اوضاع کواکب
داستان راستان - مرتضی مطهری - شاگرد بزاز
داستان راستان - مرتضی مطهری - افطاری
داستان راستان - مرتضی مطهری - شکایت از روزگار
داستان راستان - مرتضی مطهری - عتاب استاد
داستان راستان - مرتضی مطهری - مضیقه بی آبی
داستان راستان - مرتضی مطهری - قرق حمام
داستان راستان - مرتضی مطهری - گرانی ارزاق
داستان راستان - مرتضی مطهری - پول با برکت
داستان راستان - مرتضی مطهری - تصمیم ناگهانی
داستان راستان - مرتضی مطهری - یک اندرز
داستان راستان - مرتضی مطهری - جویبر و ذلفا
داستان راستان - مرتضی مطهری - امتحان هوش
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت ششم)
برای مشاهده داستان مورد نظر بر روی عنوان آن کلیک را انتخاب کنید.
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - فرار از بستر
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - در بارگاه رستم
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - اولین شعار
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - مصونیتی که لغو شد
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - دعای مستجاب
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - پیام سعد
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - پیر و کودکان
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - حرف بقال ها
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - مهمان قاضی
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - ابن سیابه
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - جذامی ها
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - مهمانان علی
داستان راستان - مرتضی مطهری - نصرانی تشنه
داستان راستان - مرتضی مطهری - شتر دوانی
داستان راستان - مرتضی مطهری - توحید مفضل
داستان راستان - مرتضی مطهری - شاه و حکیم
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت پنجم)
برای مشاهده داستان مورد نظر بر روی عنوان آن کلیک را انتخاب کنید.
داستان راستان - مرتضی مطهری - نامه اى به ابوذر
داستان راستان - مرتضی مطهری - سلام یهود
داستان راستان - مرتضی مطهری - در ظله بنى ساعده
داستان راستان - مرتضی مطهری - خواب وحشتناك
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - هشام و طاووس یمانی
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - محضر عالم
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - حق مادر
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - حق برادر مسلمان
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - پند آموزگار
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - پسرانت چه شدند؟
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - کابین خون (قسمت دوم)
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - کابین خون (قسمت اول)
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - خوابی یا بیدار؟
داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - برنامه کار
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت چهارم)
برای مشاهده داستان مورد نظر بر روی عنوان آن کلیک را انتخاب کنید.
داستان راستان - مرتضی مطهری - نسیبه
داستان راستان - مرتضی مطهری - آخرین سخن
داستان راستان - مرتضی مطهری - همسایه نو
داستان راستان - مرتضی مطهری - كارگر و آفتاب
داستان راستان - مرتضی مطهری - در میقات
داستان راستان - مرتضی مطهری - مهاجران حبشه
داستان راستان - مرتضی مطهری - جوان آشفته حال
داستان راستان - مرتضی مطهری - پیراهن خلیفه
داستان راستان - مرتضی مطهری - دو همكار
داستان راستان - مرتضی مطهری - شمشیر زبان
داستان راستان - مرتضی مطهری - یك دشنام
داستان راستان - مرتضی مطهری - دوستی كه بریده شد
داستان راستان - مرتضی مطهری - عرق كار
داستان راستان - مرتضی مطهری - بار نخل
داستان راستان - مرتضی مطهری - بنده است یا آزاد؟
داستان راستان - مرتضی مطهری - مزد نامعین
داستان آب کوثر
شیخکی بر فراز منبر، موعظه میکرد و برای استحقاق آب کوثر که ساقی آن علی (ع) است، شرایطی صعب و دراز می شمرد.
فردی از مستمعان برخاست و گفت: ای شیخک! اگر این ها که می گویی راست باشد پس علی می ماند و حوضش.
زاهدان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت چهارم)
برای مشاهده داستان مورد نظر بر روی عنوان آن کلیک را انتخاب کنید.
داستان راستان - مرتضی مطهری - نسیبه
داستان راستان - مرتضی مطهری - آخرین سخن
داستان راستان - مرتضی مطهری - همسایه نو
داستان راستان - مرتضی مطهری - كارگر و آفتاب
داستان راستان - مرتضی مطهری - در میقات
داستان راستان - مرتضی مطهری - مهاجران حبشه
داستان راستان - مرتضی مطهری - جوان آشفته حال
داستان راستان - مرتضی مطهری - پیراهن خلیفه
داستان راستان - مرتضی مطهری - دو همكار
داستان راستان - مرتضی مطهری - شمشیر زبان
داستان راستان - مرتضی مطهری - یك دشنام
داستان راستان - مرتضی مطهری - دوستی كه بریده شد
داستان راستان - مرتضی مطهری - عرق كار
داستان راستان - مرتضی مطهری - بار نخل
داستان راستان - مرتضی مطهری - بنده است یا آزاد؟
داستان راستان - مرتضی مطهری - مزد نامعین
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت سوم)
برای مشاهده داستان مورد نظر بر روی عنوان آن کلیک را انتخاب کنید.
داستان راستان - مرتضی مطهری - بزنطى
داستان راستان - مرتضی مطهری - هشام و فرزدق
داستان راستان - مرتضی مطهری - بند كفش
داستان راستان - مرتضی مطهری - پسر حاتم
داستان راستان - مرتضی مطهری - مقدمه جلد دوم داستان راستان
داستان راستان - مرتضی مطهری - مرد ناشناس
داستان راستان - مرتضی مطهری - لگد به افتاده
داستان راستان - مرتضی مطهری - تشنه ای که مشک آبش به دوش بود
داستان راستان - مرتضی مطهری - جویاى یقین
داستان راستان - مرتضی مطهری - در جستجوى حقیقت
داستان راستان - مرتضی مطهری - ابواسحق صابى
داستان راستان - مرتضی مطهری - ثمره سفر طائف
داستان راستان - مرتضی مطهری - سخنور
داستان راستان - مرتضی مطهری - گیاه شناس
داستان راستان - مرتضی مطهری - دانشجوى بزرگسال
داستان راستان - مرتضی مطهری - سخنى كه به ابوطلب نیرو داد
داستان راستان - مرتضی مطهری - شهرت عوام
داستان راستان - مرتضی مطهری - شراب در سفره
داستان راستان - مرتضی مطهری - جمع هیزم از صحرا
داستان راستان - مرتضی مطهری - خواهش مسیح
گل شوی در باغ عشقم، باغبانت می شوم
در کویر داغ و سوزان، سایبانت می شوم
رخ نمایی بر من عاشق میان گلرخان
عمر نوحی را بگیرم، جاودانت می شوم
خم ز ابرویم رها کن با نگاهی مهربان
خنده بر لب ها نهی، من مهربانت می شوم
قصه پردازم تویی، نقش مرا حاشا مکن
راویم باشی عزیزم، قهرمانت می شوم
پر گشا بر اوج مینا تا رسی بر طارق عشق
وا رهم از تیرگی چون آسمانت می شوم
با دلم همراه شو در راه عشق و عاشقی
راهی و همدل شوی، من ساربانت می شوم
روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه رنگارنگ داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت و همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند. روزی همسایه حسود یک سطل را پر از زباله کرد و کنار خانه همسایه اش گذاشت، چون مطمئن بود ریختن آشغال همسایه اش را آزار می دهد و با اشتیاق منتظر داد و بیداد همسایه نشست.
از آنطرف، همسایه خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. او هم سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد و برای همسایه برد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. اما وقتی در را باز کرد، یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده دید که رویش یک یادداشت بود: "هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد، امیدوارم از میوه ها لذت ببری، دوست من"
«هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد»
داستان کوتاه، داستان آموزنده، داستان های کوتاه، داستان های آموزنده، داستان دو همسایه
مجموعه کامل «داستان راستان» اثر شهید استاد مرتضی مطهری
برای دسترسی به این مجموعه ارزشمند روی لینک زیر کلیک کنید:
داستان راستان شهید مرتضی مطهری
تمدید مهلت ثبت نام
مهلت ثبت نام دوره های زیر تا 20 دی تمدید شد
مهارتهای هفتگانه کامپیوتر ICDl به مدت 130 ساعت (عمومی)
تولید محتوای الکترونیکی 48 ساعت (تخصصی) با کد 92002414
کسب و کار نوآورانه (استارت آپ) 24 ساعت (تخصصی) با کد 99506728
مهارتهای حرفه ای کار با رایانه 22 ساعت (عمومی) با کد 92003079
نتیجه این دوره ها پایان دی ماه در سامانه ضمن خدمت ثبت خواهد شد
برای ثبت نام هر دوره روی تصویر آن دوره کلیک کنید
تمدید ثبت نام دوره ضمن خدمت فرهنگیان
تمدید ثبت نام دوره ضمن خدمت فرهنگیان - هوشمندسازی مدارس (مرحله تکمیلی) - تا هشتم بهمن
دوره ضمن خدمت «هوشمندسازی مدارس (مرحله تکمیلی)» با کد 92002570 به مدت 44 ساعت
این دوره مرحله سوم و تکمیلیهوشمندسازی مدارس است. قبلا دو مرحله مقدماتی با کد 92002566 به مدت 40 ساعت و پیشرفته با کد 92002565 به مدت 42 ساعت برگزار گردیده است. تمام همکاران (همه رشته ها، رسمی و غیر رسمی) می توانند در این مرحله شرکت کنند.
آخرین مهلت ثبت نام: شنبه 8 بهمن
برای ثبت نام روی تصویر زیر کلیک کنید
ثبت نام دوره جدید ضمن خدمت فرهنگیان، دوره جدید ضمن خدمت فرهنگیان، هوشمندسازی مدارس، هوشمندسازی، ضمن خدمت فرهنگیان، ضمن خدمت معلمان،
حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت پرنده نصیحت گو
یك شكارچی، پرنده ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده ای و هیچ وقت سیر نشده ای. از خوردن بدن كوچك و ریز من هم سیر نمی شوی. اگر مرا آزاد كنی، سه پند ارزشمند به تو می دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می دهم. اگر آزادم كنی وقتی كه روی بام خانه ات بنشینم، پند دوم را به تو می دهم و وقتی كه بر درخت بنشینم، پند سوم را به تو می گویم.
نوع مطلب :
برچسب ها: حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا، حكایت پرنده نصیحت گو، حكایت پرنده،
ثبت نام سه دوره ضمن خدمت فرهنگیان
مهلت ثبت نام تا 11 بهمن
این دوره ها 13 بهمن در سامانه ضمن خدمت ثبت خواهند شد
تولید محتوای الکترونیکی 48 ساعت (تخصصی) با کد 92002414
کسب و کار نوآورانه (استارت آپ) 24 ساعت (تخصصی) با کد 99506728
مهارتهای حرفه ای کار با رایانه 22 ساعت (عمومی) با کد 92003079
برای ثبت نام هر دوره روی تصویر آن دوره کلیک کنید
حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت پوستین كهنه در دربار
ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان كرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق می رفت و به آنها نگاه می كرد و از بدبختی و فقر خود یاد می آورد و سپس به دربار می رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می بست. درباریان حسود كه به او بدبین بودند خیال كردند كه ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان كرده و به هیچ كس نشان نمی دهد. به شاه خبر دادند كه ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می كند.
حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا، حكایت پوستین كهنه در دربار، حكایت پوستین كهنه
حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت پیر و پزشک
پیرمردی، پیش پزشك رفت و گفت: حافظه ام ضعیف شده است.
پزشك گفت: به علتِ پیری است.
پیر: چشمهایم هم خوب نمی بیند.
پزشك: ای پیر كُهن، علت آن پیری است.
پیر: پشتم خیلی درد می كند.
پزشك: ای پیرمرد لاغر این هم از پیری است.
حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا
حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا، پیر و پزشک، حكایت پیر و پزشک،
حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت مرد گِلْ خوار
مردی كه به گل خوردن عادت داشت به یك بقالی رفت تا قند سفید بخرد. بقال مرد دغل كاری بود. به جای سنگ، گل در ترازو گذاشت تا سبك تر باشد و به مشتری گفت: سنگ ترازوی من از گل است. آیا قبول می كنی؟
مرد گل خوار با خود گفت : چه بهتر!. گل میوه دل من است.
به بقال گفت: مهم نیست، بكش.
بقال گل را در كفّه ترازو گذاشت و شروع كرد به شكستن قند، چون تیشه نداشت و با دست قند را می شكست، به ظاهر كار را طول داد و پشتش به گل خوار بود، گلخوار ترسان ترسان و تندتند از گل ترازو می خورد و می ترسید كه بقال او را ببیند، بقال متوجه ی گل خوار از گل ترازو شده بود ولی چنان نشان می داد كه ندیده است و با خود می گفت: ای گل خوار بیشتر ب، هرچه بیشتر بی به نفع من است. چون تو ظاهراً از گل من می ی ولی داری از پهلوی خودت می خوری. تو از فرط خری از من می ترسی، ولی من می ترسم كه تو كمتر بخوری. وقتی قند را وزن كنیم می فهمی كه چه كسی احمق و چه كسی عاقل است.مثل مرغی كه به دانه دل خوش میكند ولی همین دانه او را به كام مرگ می كشاند.
مثنوی معنوی
حکایت های کوتاهی از مولانا,حکایت آموزنده,حکایت های کوتاه,حکایت های آموزنده,حکایت های آموزنده از مولوی,حکایت هایی از مولانا
حکایت های کوتاهی از مولانا، حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا
حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت تشنه صدای آب
آب در گودالی عمیق در جریان بود و مردی تشنه از درخت گردو بالا رفت و درخت را تكان می داد. گردوها در آب می افتاد و همراه صدای زیبای آب حباب هایی روی آب پدید می آمد، مرد تشنه از شنیدن صدا و دیدن حباب لذت می برد. مردی كه خود را عاقل می پنداشت از آنجا می گذشت به مرد تشنه گفت : چه كار می كنی؟
مرد گفت: تشنه صدای آبم.
عاقل گفت: گردو گرم است و عطش می آورد. در ثانی، گردوها درگودال آب می ریزد و تو دستت به گردوها نمی رسد. تا تو از درخت پایین بیایی آب گردوها را می برد.
تشنه گفت: من نمی خواهم گردو جمع كنم. من از صدای آب و زیبایی حباب لذت می برم. مرد تشنه در این جهان چه كاری دارد؟ جز اینكه دائم دور حوض آب بچرخد، مانند حاجیان كه در مكه دور كعبه می گردند.
شرح داستان:این داستان سمبولیك است. آب رمز عالم الهی و صدای آب رمز الحان موسیقی است. مرد تشنه، رمز عارف است كه از بالای درخت آگاهی به جهان نگاه می كند و در اشیا لذت مادی نمی بیند. بلكه از همه چیز صدای خدا را می شنود. مولوی تشنگی و طلب را بزرگترین عامل برای رسیدن به حقیقت می داند.
مثنوی معنوی
حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا
حکایت های کوتاهی از مولانا، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا، حكایت تشنه صدای آب، حكایت کوتاه تشنه صدای آب
هیجان عاملی پنهانی در درون نوجوان است كه تخلیه آن سلامت و بهداشت روحی و جسمی او را تامین میكند. دویدن، خندیدن، جیغ زدن، جست و خیز و شوخی با همسالان در یك فضای بسته و امن به دور از بایدها و نبایدها و حضور مقررات، به شادابی و سرحالی نوجوانان در طول روز و آرام و قرار او در كلاس درس بسیار كمك میكند. شادی و آرامش مكمل یكدیگرند كه در دو مرحله رخ میدهد ابتدا برانگیختن شادی سپس آرامش عمیق.
در باغی چشمه ای بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنه ای دردمند، بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می كرد. ناگهان، خشتی از دیوار كند و در چشمه افكند. صدای آب، مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد، آب در نظرش، شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت می برد كه تند تند خشتها را می كند و در آب می افكند.
آب فریاد زد: های، چرا خشت می زنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایدهای می بری؟
حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا، حكایت تشنه بر سر دیوار، تشنه بر سر دیوار،
حکایت های کوتاهی از مولانا
خواندن نامه عاشقانه در نزد معشوق