حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت پوستین كهنه در دربار

ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان كرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق می رفت و به آنها نگاه می كرد و از بدبختی و فقر خود یاد می آورد و سپس به دربار می رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می بست. درباریان حسود كه به او بدبین بودند خیال كردند كه ایاز در این اتاق گنج و پول پنهان كرده و به هیچ كس نشان نمی دهد. به شاه خبر دادند كه ایاز طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می كند.

 

http://parcha.mihanblog.com/post/2171
 
حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا، حكایت پوستین كهنه در دربار، حكایت پوستین كهنه


 حکایت آموزنده، حکایت های کوتاه، حکایت های آموزنده، حکایت های آموزنده از مولوی، حکایت هایی از مولانا، حكایت پوستین كهنه در دربار، حكایت پوستین كهنه


مهر لینک حکایت ,های ,پوستین ,حكایت ,كهنه ,دربار ,حکایت های ,حكایت پوستین ,پوستین كهنه ,آموزنده، حکایت ,كهنه در ,دربار، حكایت پوستین ,مولانا، حكایت پوستینمنبع

حکایت شاه عباس و دزدها

داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت هفتم)

داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت ششم)

داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت پنجم)

داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت چهارم)

داستان آب کوثر

داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت چهارم)

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رستا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. اینجا همه چی هست اینجا همه چی هست ارزانی فارسی sketchware طراحی سایت فروشگاه اینترنتی مالیات سکه خرید اینترنتی خرید آنلاین تردمیل ارزان