حکایت شاه عباس و ها
یك شب شاه عباس با لباس مبدل در كوچه های شهر می گشت كه به سه برخورد كرد كه قصد ی داشتند. شاه عباس وانمود كرد كه او هم است و از آنان خواست كه او را وارد دار و دسته خود كنند.
ان گفتند: ما سه نفر هر یك خصلتی داریم كه به وقت ضرورت به كار می آید.
شاه عباس پرسید: چه خصلتی؟
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت هفتم)
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت ششم)
داستان راستان - اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت پنجم)